خانواده ی یانگ از شریفترین مردمان چین اند. هفت فرزند پسر و دو فرزند دختر این خانواده دارای تکنیک های خاصی در مبارزه با چوبدستی و نیزه اند. با توطئه ی شاهزاده ی تاتارها و خائنی به نام پان مل پنج فرزند پسر به همراه پدرشان در نبردی نابرابر کشته می شوند. فرزند پنجم به معبد می گریزد و...
یک استاد در حال مرگ از آخرین شاگردش تقاضا میکند به 5 شاگرد سابقش سر بزند، 5 شاگردی که هرکدام به یک سبک خاص کونگفو مسلط می باشند...
لای ( دیوید چیانگ ) قهرمان جوان و بینظیری است که هیچ راهزن و متجاوزی نمی تواند در برابرش قد علم کند اما پاپوشی برای وی دوخته میشود . او با استاد فاسدی به مبارزه برمی خیزد اما از آنجا که استاد ، به سلاح عجیب و مرگباری مجهز است ، لای از او شکست می خورد و مجبور می شود بخاطر قولی که داده ( هر کسی که در این مبارزه شکست بخورد باید دست راست خود را قطع کند ) دست خویش را با شمشیر خود قطع کند . او زخمی و خسته به روستایی پناه می برد . یک سال می گذرد . لای اینک در یک میهمانخانه مشغول کار است که ناگهان قهرمان جوان و عدالت جویی به نام فینگ ( تی لونگ ) پا به همان میهمانخانه می گذارد …