در دروان جنگ جهانی دوم،"آلیوشا" سربازی نوزده ساله به دلیل کارهای شجاعانه خود در خط مقدم مدال شجاعت دریافت میکند.پس از دریافت این مدال او تقاضای چند روز مرخصی برای دیدن مادر خود و تعمیر سقف خانه شان می کند.در قطار او را "شورا" آشنا می شود.پس از چند روز آنها عاشق یکدیگر می شوند...
اُتِللو، به تحریک یکی از زیردستانش به همسر خود دِزدِمونا شک میکند و بی آنکه مسئله را با زن در میان بگذارد، بیرحمانه او را میکشد ...