کانون توجه فیلم بر روی گربهای انسان نماست که شخصیت اسکیپ هینانت او را فریتز صدا میکند. اتفاقات فیلم در شهر نیو یورک است و زمان دهه ۱۹۶۰ را به صحنه کشیدهاست. فریتز در خلال فیلم همواره دنبال یک زندگی مملو از خوشی و شادی است، او بی درنگ در پی افزایش آگاهیها سیاسی و اجتماعیهای خود میباشد و...
«هارولد چيسن» (کورت)، فرزند آرام مادري ثروتمند و سلطه جو (پيکلز)، هيچ دوستي ندارد و تنها به يک چيز علاقه مند است – مرگ. «هارولد» با زن پيري به نام «مود» (گوردون) آشنا مي شود که او هم پاي ثابت تشييع جنازه هاست.