زمانی که یک شاهزاده توسط یک جادوگر تسخیر می شود، سندباد باید عازم جزیره ای مملو از هیولاهای عجیب و غریب شود تا او را درمان کند و از آغاز یک جنگ جلوگیری کند...
پس از سپری کرده سه سال در میدان نبرد،"ژنرال مارکوس وینیسیوس" به روم بازگشته و با "لیژیا" برخورد و عاشقش می شود.او یک مسیحی است و نمی خواهد ارتباطی با یک جنگجو داشته باشد.با اینکه او در روم بزرگ شده اما دخترخوانده یک ژنرال بازنشسته بود و در حقیقت گروگان روم محسوب می شود."مارکوس" نزد امپراتور می رود تا او را در ازای خدماتی که انجام داده بدست آورد...