خوآکین مانچادو با قاطعیت تمام بر امپراطوری مواد مخدر خود در بندر بارسلونا فرمانروایی میکند. اما با ورود یک محموله جدید، اوضاع به هم میریزد و هم تجارت او و هم خانوادهاش در معرض خطر قرار میگیرند.
یک نگهبان تعمیرگاه و یک پرندهشناس برای پیدا کردن یک جرثقیل گمشده، سفری طولانی در سراسر اروپا را آغاز میکنند.
زنی در سه ماهه سوم بارداری توسط مرد غریبه ای تحت تعقیب قرار می گیرد که به فرزند متولد نشده اش وسواس دارد...
«گزاويه» (دوري)، دانشجوي فرانسوي رشته ي اقتصاد، به شرط ياد گرفتن زبان اسپانيايي، به کار و موقعيت خوبي دست خواهد يافت، «گزاويه» که مصمم است اين فرصت را از دست ندهد، با وجود شک و ترديدهاي نامزدش «مارتين» (توتو)، در کلاس زباني در بارسلون ثبت نام مي کند. او در اين شهر بيگانه به «آن - سوفي» (گودرش) - يک دختر فرانسوي ديگر- علاقه پيدا مي کند...