یک کارمند ساده که در زندگی اش هیچ کس را ندارد، بعد از اینکه جان یک زن را نجات می دهد، تبدیل به یک قهرمان می شود...
سریال تلویزیونی امریکایی است که داستان بازماندگان یک سقوط هواپیما در جزیرهای در مناطق گرمسیری مدار راس السرطان را بازگو میکند که پس از صحبتهای سرمهماندار در پرواز بین سیدنی- لس آنجلس در جایی در اقیانوس ارام سقوط میکند. هر قسمت سریال، شامل زندگی هر کدام از بازماندگان در جزیره و قسمتی از زندگی گذشتهٔ او میباشد …
داستان در مورد روزهای معمولی از زندگی مادر و دختری در یک شهر کوچک اطراف نیویورک است. ماجرای شاد بودنها و غمگین شدنها، نیازها و تلاشها، موفق شدنها و گاهی هم شکست خوردنها. مادر ۳۲ ساله است و دختری ۱۶ ساله دارد. کابوس او در زندگی این است که دخترش اشتباهات او را تکرار کند و تمامی توان خود را در جلوگیری از این موضوع می کند....
"جاستین مکلود" که سابقا معلم بوده در حاشیه شهر به تنهایی زندگی می کند.صورت او در آتشسوزی ده سال پیش که در آن کودکی کشته شده و او به قتل غیر عمد متهم شده به شدت آسیب دیده است.او با "چاک" دوست می شود.اینکار او موجب برانگیخته شدن سوظن و دشمنی مردم شهر شده و...
دو پسر نوجوان در حیاط پشتی خانه شان یک مرد غارنشین یخ زده را پیدا می کنند، و تصمیم می گیرند دنیای امروزی را به او نشان دهند...
«وين کامبل» نوجوان (مايرز) و دوستش، «گارت آلگار» (کاروي)، از زيرزمين خانه ي «وين» يک برنامه تلويزيوني کابلي به نام «دنياي وين» پخش مي کنند و در آن افکار شخصي خود را در باب زندگي نوجوانانه يا موسيقي «هوي متال» با مردم در ميان مي گذارند. «بنجامين آليور» (لو)، يک مدير تلويزيوني زرنگ و جاه طلب به طور تصادفي اين برنامه را مي بينيد و جلب آن مي شود...