"سایمون" مردی به شدت مذهبی که در قرن چهارم زندگی می کرد می خواست به خدا نزدیک شود به همین دلیل از ستونی بزرگ بالا رفت.شیطان می خواست او را به زمین بازگردانده و گمراهش کند.اما "سایمون" او را هر بار می شناخت به همین دلیل شیطان او را به کلابی در سال 1960 می برد...
"نازارین" کشیشی است که تصمیم می گیرد زندگی پاک و با صداقتی بر اساس آموزشهای مسیح را ادامه دهد اما دیگران تنها به او بی اعتمادی و تنفر را نشان می دهند...
گروهی از نوجوانان بزهکار زندگی سرشار از جرم و جنایت را در محله فقیر نشین مکزیکو سیتی می گذرانند. اما اخلاقیات "پدرو" جوان به تدریج توسط دیگران فاسد شده و از بین می رود...