داستان این سریال در مورد 2 کارآگاه به نام های "کریستین واکر" و "دینا پیلگریم" میباشد که در مورد پرونده های مربوط به افرادی با قدرت های مافوق طبیعی می باشد، تحقیق می کنند تا از انسانهای عادی در برابر آنها دفاع کنند...
سواحل فلوریدا، خانواده Rayburn چند دهه است که صاحب یکی از هتل های فلوریدا هستند و با قدرت و نفوذی که دارند به عنوان یکی از ارکان این جزیره فرمانروایی میکنند. زمانی که پسر ناخلف وسرکش خانواده که با بدهیها و رسوایی هایی که به بار آورده و باعث بدنامی خانواده اش شده در 45 امین سالگرد تاسیس هتل والدینش به خانه باز میگردد، برداران و خواهرانش را تهدید به افشاگری میکند. به زودي اعضاي خانواده متوجه ميشوند که مجبورند با عمیق ترين اسرار و زخم هاي پنهان خود روبرو شوند. در همین حین جسد چند دختر مرده در آب پیدا میشود و...
مجری یک برنامه رادیویی توطئه ای را درباره موجوداتی عجیب و نقش آنها در مرگ صدها قربانی در سال 1980 فاش می کند و...
هتل میرامار هتلی است در سواحل میامی صاحب این هتل شخصی است به نام ایک ایوانز او این هتل را به کمک خلافکاری به نام بن دایموند اداره میکند.به بن لقب قصاب را به خاطر قتل های فجیعی که انجام داده است داده اند.شب سال نو است و قرار است فرانک سیناترا(خواننده و بازیگر مشهور هالیوود) در این هتل برای افراد پر قدرت و با نفوذ و همچنین برای تعدادی از ستاره های هالیوود برنامه اجرا کند. اما ...
"لیلی مورل" که از مرگ خواهر کوچکتر خود آسیب زیادی دیده برای بدست آوردن آرامش وارد گروههای مرتبط با ارواح می شود. اما در ازای پیدا کردن روزنه امید، او با روح انتقامجوی زنی مقتول روبرو می شود...
در یک روز عادی اتفاقی عجیب همه را شگفت زده میکند . طی یک عملیات نیروهای ویژۀ آمریکا در عراق، مردی پیدا میشود که 8 سال پیش مرگش اعلام شده بود. مردی که محاسنش بلند شده و از تمدن برای چندین سال دور بوده ...
یه پلیس سابق شیکاگو به یه شهر کوچک در فلوریدا نقل مکان میکنه و به ناحیه پلیس اونجا می پیونده ولی این شهر کوچیک هم خالی از جنایت نیست...
دو برادر خون آشام به نام های «استفان» و «دیمن»، که دارای زندگی جاودانه هستند، قرن هاست که میلشان برای نوشیدن خون انسان را مخفی کرده و میان مردم زندگی می کنند. آن ها قبل از اینکه اطرافیان متوجه عدم تغییر سن آن ها شوند، از شهری به شهر دیگر نقل مکان میکنند. اکنون آن دو به شهر ویرجینیا بازگشته اند، همان جایی که به خون آشام تبدیل شدند. استفان پسر شریفی است و خون انسان را به خود ممنوع کرده تا مجبور نباشد کسی را بکشد، اما همواره سعی می کند مراقب اعمال برادر شرورش، دیمن باشد. بعد از آمدن به ویرجینیا، طولی نمی کشد که استفان عاشق یک دختر مدرسه ای بنام «الینا» میشود...