"کلی" در شهر "گرنتویل" به عنوان فروشنده نیمه وقت مشغول بکار شده و آرامش درونی خود را پیدا می کند. او با "گریف" رئیس پلیس شهر آشنا شده و شبی عاشقانه را با او می گذارند. او در گذشته دچار آسیب روحی شده و در نهایت به عنوان پرستار کودکان معلول در بیمارستان مشغول بکار می شود...
خلافكارى به نام » ديو كانوى « ( فورد ) هر روز يك سيب از » آنى « ( ديويس )، پيرزن فروشنده ى دورگرد و دائم الخمر مى خرد، چون تصور مى كند كه با اين كار خودش را از گزند مافيا در امان نگه مى دارد. تا اين كه دختر » آنى « ( آن مارگرت )، با اين تصور كه مادرش خانمى ثروتمند است، مى خواهد به ديدنش بيايد. حالا » ديو « و عده ى بسيارى دست به دست هم مى دهند تا از » آنى « يك » خانم « بسازند.