اندرو جکسون با راشل ازدواج می کند تا به او کمک کند از یک ازدواج دردسرساز خارج شود، که در نهایت او را به یک رشته جنجال می کشاند ...
« آرتور كودى جارت » ( كاگنى ) ، آدمكش روان پريش و سر دستهى گروهى از تبهكاران ، به زندان افتاده است . كارآگاهى ( اوبراين ) با ظاهر مبدل در زندان هم سلول او مىشود تا اطلاعاتى دربارهى گروه « جارت » به دست آورد .
فلوریداى جنوبى ، پس از جنگهاى داخلى امریکا . « جودى » ( جارمن جونیر ) تنها فرزند خانوادهاى کشاورز ، بچه آهویى را می یابد و با او انس میگیرد .
« هايدريش » ( تفاردوفسكى ) ، حامى و نمايندهى رايش در چكسلواكى و فرماندار انتصابى پراك به دست يكى از اعضاى نيروى مقاومت چك ، « اسووبودا » ( دانلوى ) ، ترور مىشود. حالا نازىها سخت در پى انتقامند و گشتاپو با دستگيرى صدها تن از شهروندان بىگناه ، تهديد مىكند كه اگر قاتل تسليم نشود ، آنان را يك به يك خواهد كشت.
یک کهنه سرباز جنگ جهانی اول ازدواج کرده و زندگی شادی را سپری می کند تا اینکه حادثه ای موجب می شود خاطراتی از زندگی پیشینش به یادش آمده و همه خاطرات پس از جنگ از ذهنش پاک شود...
روزنامه نگار "استیو اومالی" می خواهد یک بیوگرافی از قهرمان ملی که در اثر پرتاب ماشینش از روی پل، جان باخت، بنویسد. اما پس از اینکه مشغول تحقیق و جستجو در مورد آن شخص می شود، سوالی برایش پیش می آید که چه چیزهایی در مورد آن قهرمان حقیقت داشته اند...
با شركت امريكا در جنگ جهانى اول ، ابتدا « آلوين يورك » ( كوپر ) با اعتقاد به « حرام » بودن جنگ ، به صف مخالفان آن مىپيوندد ، اما پس از مدتى باورهايش را عوض مىكند ، به جبههى اروپا مىرود و در نبردى ، به تنهايى 20 سرباز آلمانى را مىكشد و 132 اسير مىگيرد...