پس از انقلاب مکزيک در سال 1917. »گرانت« (بلامي)، مزرعه دار ميليونر امريکايي، چهار حرفه اي به نام هاي »فاردن« (ماروين)، »دالوورت« (لنکستر)، »ارنگارت« (رايان) و »جيک« (استرود) را اجير مي کند تا همسر مکزيکي اش، »ماريا« (کارديناله) را که »راسا« (پالانس)، سر دسته ي راهزنان او را ربوده، نجات دهند.
» جک برنز « ( داگلاس ) کابوى تنها به آلبوکرکى مى آید تا دوستان قدیمى اش، » پل « ( کین ) و » جرى باندى « ( رولندز ) را ببیند. » جرى « به او مى گوید که شوهرش به جرم کمک به ورود غیرقانونى مکزیکى ها به خاک آمریکا زندانى شده است. » جک « براى رفتن به زندان و کمک به » پل «، عمدا دعوایى در کافه به راه مى اندازد. اما در زندان مى فهمد که » پل « قصد دارد محکومیت کوتاهش را بگذراند...
یک ماهیگیر یونانی، شاهزاده ای آتلانتیسی را به زادگاهش باز می گرداند. پادشاه تحت کنترل جادوگری شرور است که می خواهد از قدرت آتلانتیس برای تصاحب دنیا استفاده کند...
همسر دو "سم بورتون"، "ندی"، یک زن سرخ پوست (از نژاد هندی) است. در نتیجه فرزند آنها، "پیسر" دو رگه می شود و مبارزه نژادی بین سرخ پوست ها و سفید پوست ها در خانواده بورتون شروع می شود. "سم" و "ندی" در این بین کشته می شوند. "پیسر" سمت سرخ پوست ها را می گیرد و برادر ناتنی اش "کلینت" سمت سفید پوستان را می گیرد...
با زیرنویس چسبیده
زورو همیشه نقابی سیاه به صورت داشت و شنل می پوشید ، به داد مردم فقیر می رسید و حق انان را از حاکم سنگدل و گروهبان گارسیا ی بزدل می گرفت ! و وقتی دخل یکی آدم بد ها را می آورد ، با سه ضربه شمشیر حرف Z را روی او حک می کرد! زورو (Zorro) شخصیتی داستانی است که جانستون مک کالی در سال ۱۹۱۹ خلق کرد، زورو که در زبان اسپانیایی معنای روباه دارد …