فرانتس وایزک یک سرباز بدبخت، ناامید، تنها و ناتوان در جامعه است که از هر طرف توسط نیروهایی که نمی تواند کنترلش کند مورد حمله قرار می گیرد...
"سوزانه" برخلاف خواسته اش مجبور می شود به عنوان یک راهبه سوگند یاد کند. مادر اعظم او را از راههای تندی تهدید کرده و تحت فشار قرار می دهد...
روزى « يوزف ك » ( پركينز )، كارمند بانك، را بازرس پليس ( فوا ) و دو دستيارش ( كرنز و هان ) دستگير مىكنند. او مرتكب جرمى نشده و از اتهامش نيز اطلاعى ندارد...