در جنگلى در یکى از دهکدههاى انگلستان ، جسد « هرى » کشف میشود . همسرش ، « جنیفر » ( مک لین ) ، یک دریانورد پیر ( گوئن ) ، یک پیردختر ( نتویک ) و یک نقاش ( فورسایت ) به نوبت جسد را مىبینند و هر کدام فکر مىکنند خودشان قاتل هستند .
سال 1863. « سروان روپر » ( هولدن ) افسر ارتش شمالىهاست كه در قلعهاى در آريزونا ، مسئوليت اسراى جنوبى را به عهده دارد. او به دليل رفتار خشنى كه با اسرا و فرارىها دارد، مورد تنفر جنوبىها و حتى همقطاران خودش است. تا اين كه « كارلا فارستر » ( پاركر ) براى عروسى دوستش، دختر فرمانده، به قلعه مى آید. اما او در واقع جاسوس جنوبی هاست...