یک دختر جوان و ثروتمند در سال ۱۹۶۵ به نیو یورک می رود و در آنجا با بازیگر جوانی آشنا می شود که ادعا می کند می تواند او را به یک ستاره مشهور تبدیل کند...
سریال داستان شهر کوچکی است به نام دیلن که در ایالت تگزاس آمریکا واقع شده است. در این شهر مثل هر شهر دیگری زندگی جریان دارد. برای اهالی این شهر ورزش و خصوصا فوتبال اهمیت زیادی دارد...
با زیرنویس چسبیده
«اشلي» (لوهان) هميشه از آن دخترهايي بوده که از هر نظر شانس آورده اند. در عوض «جيک» (پاين) اصلا شانسي در زندگي نداشته، دست و پا چفلتي است و هميشه هزار تا بلا سرش مي آيد. اين دو نفر در يک، جشن بالماسکه ي پر رزق و برق به طور اتفاقي با هم آشنا مي شوند و تماسي زودگذر باعث مي شود که ستاره ي شانس شان با هم تاخت زده شود....
مالکوم ترنر که کارشناس تغییر چهره در اف.بی.آی است اکنون با شری ازدواج کرده و به یک کار دفتری در اداره اشتغال دارد . آنها در انتظار تولد اولین فرزندشان هستند که در همین زمان یکی از روسای ترنر بقتل میرسد و او مجدداً وارد صحنه میشود . متهم اول این پرونده تاجری به اسم تام فولر است که صاحب زن و سه فرزند میباشد . مالکوم تصمیم میگیرد با استفاده از لباس و کلاه گیس مادر بزرگ و در قالب یک پرستار بچه ، وارد خانه فولر شود . به این ترتیب مالکوم موفق میشود پی به توطئه ای برزگ ببرد که توسط فولر در دست اجراست و تصمیم میگیرد آنرا بر ملا کند . این در حالیست که روسای او از عملکردش دل خوشی ندارند و شری نیز به اعمال او مشکوک شده و فکر میکند او با زن دیگری رابطه دارد …..
با زیرنویس چسبیده
«وايولت دورو» (رولندز)، «کارولاين» (هادسن) را که در يک خانه ي سالمندان کار مي کند، استخدام مي کند تا از شوهرش، «بن» (هرت) مراقبت کند. ديري نگذشته که «کارولاين» به اسناد و شواهدي دست مي يابد که ثابت مي کند «بن» و «وايولت» عضو يک فرقه ي شوم «هودو» هستند.
با زیرنویس چسبیده
در جريان دادگاه رسيدگي به شکايتي عليه يک شرکت اسلحه سازي، فردي به نام «زيکن فيچ» (هاکمن) از طرف شرکت استخدام مي شود تا تک تک اعضاي هيأت منصفه را شناسايي کند. او در مورد تقريبا همه ي اعضا موارد اتهام برانگيز پيدا مي کند و فقط متوجه مي شود که دو عامل را ناديده گرفته بوده است: يکي «نيک ايستر» (کيوساک)، از اعضاي هيأت منصفه که نقشه هاي خاص خود را دنبال مي کند و «مارلي» (وايس)، زني مرموز که برنامه هايي سرهم کرده تا باقي اعضاي هيأت منصفه را هم رأي خودش گرداند...
زمانی که یک وکیل از کار خود محروم می شود ، تصمیم می گیرد کتابی درباره تجربیات خود بنویسد. او با مردی ملاقات می کند که اجازه می دهد دست نوشته هایش را بخواند. آن مرد فوت می کند و وکیل کتاب را منتشر می کند.درست زمانی که کتاب به موفقیت می رسد، او به جرم قتل واقعی پنج وکیل که در کتاب نوشته شده است دستگیر می شود ...