« دليله » ( لامار ) مىكوشد تا دل قهرمان شكستناپذير ، « شمشون » ( ماتيور ) را به دست آورد . اما پس از اين كه از « شمشون » ، بىمهرى مىبيند با دشمنانش هم دست مىشود و به لطف اغوا ، راز قدرت افسانهاى او را در مىيابد .
« هايدريش » ( تفاردوفسكى ) ، حامى و نمايندهى رايش در چكسلواكى و فرماندار انتصابى پراك به دست يكى از اعضاى نيروى مقاومت چك ، « اسووبودا » ( دانلوى ) ، ترور مىشود. حالا نازىها سخت در پى انتقامند و گشتاپو با دستگيرى صدها تن از شهروندان بىگناه ، تهديد مىكند كه اگر قاتل تسليم نشود ، آنان را يك به يك خواهد كشت.
دو معدنچی به نامهای "روی گلنیستر" و "دکستری" که توسط مالک یک سالن حمایت مالی می شوند،برای محافظت از طلاهای خود در مقابل "الکساندر مک نامارا" کمیسری فاسد مبارزه می کنند...
"آنا هولم" یک اخاذ است که زخم وحشتناکی بر روی صورتش دارد که همه کسانی را که می شناسد از او دور می کند. وقتی یک جراح پلاستیک عملی برای بهبود صورت او انجام می دهد؛ "آنا" بین امید برای آغاز یک زندگی جدید و بازگشت به گذشته تاریکش گرفتار می شود...