داستان سه همخونه و هم اتاقی؛ « ایدین - خون آشام » ، « جاش - گرگنما » ، و « سالی - روح » رو روایت میکنه که میخوان با مشکلات خود، و با نفرین و یا تقدیری که دچارشون شدن مبارزه کنن و یک انسان معمولی بشن. درهمین زمان؛ رئیس انجمن خون آشام ها شخصی به نام "مادر" که در دو سه قرن پیش حضور داشت، دوباره به شهر برمیگرده و میخواد کنترل شهر رو به دست بگیره. در همون قرون های پیش؛ دختر "مادر" که اسمش "سورن" هست علاقه شدیدی به "ایدین" داره که دوباره بعد از گذشت قرن ها این علاقه شعله ور میشه و یکی از شخصیت های اون قرن؛ که "سورن" با اون فرد به شوهرش؛ یعنی "ایدین" خیانت کرد کسی نیست به اسم "هنری" ... که این شخصیت دوباره به سریال برمیگرده. اوج داستان رو زمانی میشه دونست که سه شخصیت اصلی سریال، به عنوان راوی در بعضی از قسمت ها صحبت میکنن و میلشون به سمت خوبی و بدی رو بازگو میکنن. و همینطور برای مبارزه با اون میل درونیشون حاضرن همه کاری بکنن. و بیشتر اوقات مثل همه ی ما؛ میل بدی و اون غریزه پیروز از میدون بیرون میاد. که هیجان اصلی سریال به همینجا برمیگرده که نمیشه حدس زد چه اتفاقی قراره بیافته.
داستان این فیلم در مورد زنی است که در شب ازدواجش بر اثر اتفاقاتی که می افتد با کودک سیاهپوستی که شدیدا لاغر و مریض است رو برو می شود و همین مسئله مسیر زندگی زن را تغییر می دهد و به یکی از سازمانهای حقوق بشر می پیوندد تا به مردم فقیر آفریقا کمک کند و در این مسیر با مردی آشنا می شود و ...
"وکسمن" عضو سابق نیروهای ویژه است که به عنوان یک قاتل مسلح برای سازمان مخفی دولتی کار می کند. اما وقتی یکی از ماموریتهای مخفی او به درستی پیش نمی رود او و همکارش "کلگ" تبدیل به هدفهای شماره یک سازمان می شوند...