برترین فیلم های 1994 از دیدگاه ایرانیان

«ستوان فرانک دربين» (نيلسن) زودتر از موعد خود را بازنشسته کرده و حالا شوهري خانه دار به شمار مي آيد. اما «سروان اد هاکن» (کندي)، «دربين» را مجاب مي کند تا براي دستگيري «روکو» (وارد)، رهبر کشوري کوچک و بدنام، بار ديگر وارد عمل شود...

داستان فیلم در مورد سربازی است که به جرم قتل مافوق خودش به زندانی مخوف در جزیره ای افتاده که در آن دو کمپ از مجرم های خطرناک قرار دارند...

«سرهنگ جک اونيل» (راسل) فرماندهي يک تيم داوطلب را براي رد شدن از يک حلقه (به شکل يک دروازه ي ستاره اي در کهکشان) و گذر در تونل زمان به عهده مي گيرد. خيلي زود گروه به صحرايي در سياره اي ديگر منتقل مي شوند. صحرانشيان که شبيه مردم مصر باستان هستند سرکرده اي دارند که زندگي جاودان دارد و جسمش به طور مداوم تازه و باطراوت مي شود …

مردي مجرد به نام «چارلز» (گرانت) در يک جشن عروسي «کري» (مک داول) را مي بيند و شيفته ي او مي شود. دو ماه بعد در يک مراسم عروسي ديگر، «کري» نامزد کرده، اما چارلز هم چنان به او علاقمند است. ماه ها بعد چارلز تصميم مي گيرد با يکي از دوستان سابق خود ازدواج کند، اما وقتي بار ديگر کري را مي بيند که همسرش جدا شده، تغيير عقيده مي دهد...

یک رزمی کار جوان باید میان احترام گذاشتن به خواسته ی پدر صلح جویش، و یا درگیر شدن با خارجی هایی که منابع با ارزشی را از مردمش می دزدند، یکی را انتخاب کند...

مردی جوان ( دپ ) ادعا می کند که عاشق ترین مرد دنیاست. اوضاع روحی او به قدری خراب است که حتی دست به خودکشی هم می زند، اما موفق نمی شود. در این بین دکتر روانشناسی به نام «میکلر» ( براندو ) او را می یابد و به او کمک می کند...

«مي» (استون)، چندين بار تلفني از «ري» (استالون)، متخصص «تخريب»، مي خواهد تا در کشتن «ليون» (رابرتس)، قاچاقچي کوبايي که پدر «مي» را کشته، به او کمک کند. سرانجام وقتي «مي» تصميم مي گيرد به تنهايي وارد عمل شود، «ري» مي پذيرد او را هم راهي کند.

"پاولینا اسکوبر" همسر یکی از بزرگترین وکلای کشوری در آمریکای جنوبی است. روزی طوفان همسر او را مجبور می کند که همسایه شان را به خانه بیاورد. این اتفاق خاطراتی از کذشته را برای او زنده می کند و او متقاعد می شود که مهمان آنها جزئی از دولتی است که در گذشته او را شکنجه کرده و...

رئيس پليس ديترويت در يک عمليات کشته مي شود و «اکسل فولي» (مورفي)، پليس سخت کوش خيلي زود درمي يابد که قاتل، رئيس حراست يک پارک تفريحي در لس آنجلس است...

فیلم داستان پسری به نام "ریچارد تیلور" است که خود را غرق در آمار احتمال به وقوع پیوستن اتفاقات کرده است.هنگام بازگشت به خانه او برای پناه بردن در یک طوفان به کتابخانه ای وارد می شود.او بر حسب اتفاق بیهوش شده و پس از بهوش آمدن متوجه می شود که همه چیز تغییر کرده و...