نوربیت در دوران نوزادی از اتومبیلی به بیرون پرت شده و مک یک رستوران چینی به اسم آقای وانگ او را به فرزند خواندگی قبول کرده است . او در دوران جوانی مجبور می شود با دختر بسیار چاق ، عصبی و مستبد به اسم راسپوتیا ازدواج کند . در ادامه نوربیت با دوست دوران کودکی اش که دختری زیبا به اسم کیت ویلیامز است آشنا شده و به او علاقمند می شود . از سوی دیگر کیت نامزدی ثروتمند و خوش تیپ به اسم دیون دارد اما بتدریج که وقت بیشتری را با نوربیت می گذارند به او علاقمند می شود.
با دوبله فارسی
سانتیاگو مونیز بعد از بدست آوردن تجارب لازم به رئال مادرید منتقل می شود تا در رئال شهرت بسیاری کسب کند …
الکس فلچر که بیست سال پیش خواننده موفق یک گروه موسیقی پاپ بوده، اکنون محبوبیت سابق را ندارد. در ادامه کریس، مدیر برنامه های او به وی خبر می دهد که یک خواننده جوان و پرطرفدار پیشنهاد داده که الکس در آلبوم بعدیش با او همکاری کند اما به شرطی که الکس بتواند تا هفته آینده یک ترانه برای این آلبوم بنویسد...
با زیرنویس چسبیده
نگاهی به زندگی خواننده مشهور فرانسوی، «ادیت پیاف». مادرش در کافهها میخواند و پدرش یک آکروبات است که در سیرک کار می کند. مادرش در کودکی او را رها می کند و ادیت نزد مادربزرگ پدری خود بزرگ می شود. در سن ۲۰ سالگی، یک کاباره دار در پاریس او را که تا قبل از آن در کوچه ها آواز می خواند، به کار می گیرد و به خاطر هیکل کوچکش نام گنجشک کوچولو را بر او می گذارد. بعد از به قتل رسیدن آن کاباره دار، ادیت با یک نوازنده آشنا می شود و به کمک او کم کم به شهرت می رسد...
جس به همراه خانواده اش به مزرعه ای ساکت در داکوتای شمالی نقل مکان می کنند. اما به زودی جس و برادر کوچکترش متوجه می شوند به غیر از خودشان در این مزرعه دورافتاده چیز اسرار آمیزی حضور دارد، که غیر از آنها کس دیگری متوجه آن نیست...
یک گرگینه ی نوجوان بنام «ویویان» ( اگنس براکنر ) میان حفظ راز خانوادگی اش و عشقی که به یک مرد دارد، باید یکی را انتخاب کند...
یک پدر که مشکلات روانی دارد بعد از اینکه از موسسه روانی خارج میشود تلاش میکند که دخترش را متقاعد کند که جایی در حومه شهر یک بسته طلای اسپانیایی دفن شده است...
دهه 80، در کشور انگلستان پسر جوانی به نام ویل پرادروف در میان گروهی مذهبی که دور از اجتماع زندگی میکنند بزرگ میشود. در این گروه تلویزیون و موسیقی شدیدا ممنوع است اما هنگامی که ویل برای اولین بار فیلمی به نام «رامبو : اولین خون» را میبیند، افکارش کاملا دگرگون میشود و تصمیم میگیرد به همراه یکی از اشرار مدرسه به نام لی کارتر به ارتش ملحق شود تا حماسه رزمی خود را بسازد.
«جينا» (راسل) پيشخدمت رستوران است. او زندگي زناشويي بسيار ناموفقي دارد، با اين همه باردار است. پس از آشنايي با «دکتر پوماتر» (فيلين) زندگي او کاملا عوض مي شود...
پس از اینکه متوجه می شود همسرش در جنگ عراق کشته شده است، یک پدر دو دختر نوجوانش را به سفری جاده ای می برد و...