راهول و آنو ورگس در روزی باهم آشنا شدند که هردو آنها بخاطر مزاحمت ، توسط پلیس دستگیر شده بودند و پا به فرار گذاشتند ...
با زیرنویس چسبیده
با دوبله فارسی
«سام» (سوايزي) در گردشي شبانه با نامزدش، «مالي» (مور)، در کوچه اي تاريک به دست ولگردي به قتل مي رسد و روحش از بدنش جدا مي شود، اما کنار «مالي» مي ماند. بعدتر روح «سام» مي فهمد که مرگش تصادفي نبوده و دوستش «کارل» (گلدوين) اين نقشه را براي تصاحب چهار ميليون دلاري کشيده که به اشتباه از حساب بانکي او سر درآورده است...
با دوبله فارسی
داستان فیلم در مورد «راجا» (امیر خان) پسری می باشد که به همراه خانواده اش زندگی سخت و فقیرانه ای را در هند می گزرانند. راجا به کالج می رود و در آنجا...
«ديک تريسي» (بيتي) با تلاشي مداوم، نقشه هاي شيطاني «بيگ بوي کاپريس» (پاچينو)، رهبر جنايتکاران را بر هم مي زند. از طرف ديگر «تريسي» در زندگي خصوصي با نامزدش، «تس تروهارت» (هدلي) که اصرار دارد او شغل کم دردسرتري براي خود دست و پا کند، درگير است.
پاريس، قرن هفدهم. «سيرانو دوبرژراک» (دوپارديو)، شاعر و فيلسوفي است که دماغ بسيار بزرگي دارد و به همين دليل نمي تواند علاقه اش را به دختر عمويش، «روکسان» (بروشه) ابراز کند.«کريستيان» (پرز) هم که به «روکسان»علاقه دارد، از «سيرانو» مي خواهد تا از طرف او براي «روکسان» نامه هايي عاشقانه بنويسد...
با زیرنویس چسبیده
«ادوارد لوييس» (گير)، سرمايه دار نيويورکي، به خيابان گردي به نام «ويوين وارد» (رابرتس) پيشنهاد مي کند که در ازاي دريافت پول به عنوان راهنما و هم راه، چند وقتي را در اختيار او باشد.
«جو» ( هنکس ) که می فهمد قرار است به زودی بمیرد، یک پیشنهاد را قبول می کند که بر طبق آن باید خودش را در دهانه ی یک آتش فشان در یک جزیره پرت کند و در مسیر انجام این کار او راه درست زندگی کردن را می آموزد...
"جین" یک استاد فلسفه روشن فکر است.نامزد او از خانه رفته و او که نمی خواهد در خانه او بماند دعوت "ناتاشا" را قبول می کند تا در اتاق خواب پدرش "ایگو" که همیشه با دوست دختر جوان خود "ایو" است بماند."ناتاشا" به او داستان یک گردنبند گمشده و شک او به "ایو" را تعریف می کند و...
با زیرنویس چسبیده
«کاکران» (کاستنر)، خلبان سابق نيروي هوايي براي گذران تعطيلات به مکزيک مي رود. در آن جا «تيبي مندس» (کويين) قدرتمند و خشن، که يک امپراتوري اختصاصي براي خود به راه انداخته، به گرمي از او استقبال مي کند، چون خود را دوست و مديون او مي داند. با اين همه «کاکران»، و همسر «مندس» به يک ديگر دل مي بندند و با هم فرار مي کنند...