در آپارتمانی واقع در منهتن گروهی از دوستان نیویورکی سطح بالا تقریبا هر شب با هم ملاقات کرده و در مورد مسائل مختلف به گفتگو می نشینند. اما وقتی شخصی جدید وارد جمع آنها می شود همه چیز را تغییر می دهد...
پسری جوان به یک مهمانی در خانه دوستش دعوت می شود. اما چون او در مدرسه دعوا کرده است، پدرش مانع مهمانی رفتنش می شود. اما پسر جوان زمانی که پدرش خواب است فرار می کند. او خبر ندارد که کسانی که با آنها دعوا کرده بوده قرار است به سراغش بیایند...
"آیریس" در یک کارخانه کار می کند و به همراه پدر و مادرش زندگی می کند. روابط اجتماعی او فاجعه بار است، اما وقتی پس از رابطه ای یک شبه با یک مرد باردار می شود تصمیم به انتقام می گیرد...
دو برادر از خانه فرار کرده و به همراه دختری که به تازگی با آن آشنا شده اند برای شرکت در مسابقات قهرمانی بازیهای ویدئویی به سفر می روند...
با زیرنویس چسبیده
"ریکی" از بیمارستان روانی مرخص می شود.او دقیقا می داند که قصد دارد چه کاری انجام دهد.او می خواهد "ماریا" زنی که یکبار با او رابطه داشته را پیدا کند تا با او ازدواج کند...
با زیرنویس چسبیده
خانم دیزی قادر به رانندگی نیست و پسرش اصرار دارد که برای وی رانندهای استخدام کند. با این حال، خانم دیزی حاضر نیست به این امر تن دهد و اجازه نمیدهد که رانندهٔ استخدامشده (مورگان فریمن) برایش رانندگی کند. ولی پس از چندی، راننده جای خود را در دل خانم دیزی باز میکند.
با زیرنویس چسبیده
یک زن خانه دار زمانی که شوهرش با یک رمان نویس ثروتمند رمان عاشقانه رابطه برقرار می کند ، با خود قول می دهد که از شوهرش انتقام بگیرد...
«آليور رز» (داگلاس) و همسرش «باربارا» (ترنر)، تصميم به جدايي مي گيرند. اما بر سر اين که خانه به چه کسي برسد ميان شان نبردي تن به تن آغاز مي شود...
نيو اورليانز، سال 1939. «کارفيس»، صاحب کازينو و شريک تجاري سابق سگي به نام «چارلي»، به نوچه اش دستور کشتن «چارلي» را مي دهد. «چارلي»، به نوچه اش دستور کشتن «چارلي» را مي دهد. «چارلي» که در خليج غرق شده، پاي دروازه ي بهشت چشم باز مي کند. با اين همه، «چارلي» که تشنه ي انتقام از «کارفيس» است، ساعتي را که در بهشت به نام او است مي دزدد تا دوباره به زمين باز گردد.