«هالي اسپرينگز»، شهر کوچک ساکت و خواب زده اي در جنوب ميسي سيپي. پيدا شدن جسد «کوکي» (نيل)، پيرزن هشتاد ساله و به نوعي بزرگ خانواده، ميان افراد فاميل و دوستان باعث ايجاد عکس العمل هاي متفاوتي مي شود....
دو مبارز در زندان با هم آشنا می شوند و تصمیم می گیرند وارد دنیای جنایت شوند. پول مردم را می دزدند تا به آمریکا بگریزند...
با زیرنویس چسبیده
یک متصدی اعلانات خانم باز سعی دارد دلایل و علاج چیزی که خود آن را اعتیار به سکس مینامد را بیاید تا بتواند دل زنی که دوستش دارد را به دست بیاورد...
در شهر کوچکی از ایالت تگزاس،فوتبال دبیرستانی مانند یک مذهب به حساب می آید.در 35مین سال مربیگری "باد کیلمر" تلاش می کند تیم را به بیست و سومین قهرمانی برساند اما وقتی یکی از دفاع های تیم آسیب میبیند...
زمانی که دو سارق بانک از زندان فرار میکنند به شهر کوچکی میروند که در آنجا آنها را با یک زوج اشتباه میگیرند. بنابراین این دو از این فرصت استفاده میکنند و با سر هم کردن دروغ های مختلف، روی نقشه سرقت بعدیشان کار میکنند، اما...
با زیرنویس چسبیده
با زیرنویس چسبیده
با دوبله فارسی
«جوفاکس» (هنکس) و «کاتلين کلي» (رايان) در نزديکي هم در وست سايد نيويورک زندگي و کار مي کنند. اين دوکتاب فروشي هايي رقيب، حدودا در مجاورت هم در يک خيابان دارند. اما بدون آن که هم ديگر را ديده باشند، از طريق «چت» «اي ميل» مراوده دارند و به يکديگر علاقه مند شده اند...
با زیرنویس چسبیده
«جکي» (ساراندون) سرپرستي دو بچه اش را به عهده دارد. شوهر سابقش، «لوک» (هريس) که يکشنبه ها بچه ها را پيش خودش مي برد، با زني به نام «ايزابل»(رابرتس)، عکاس درجه يک مد زندگي مي کند؛ اما از آن جايي که «لوک» هميشه به دلايل کاري ناچار به سفر کردن است، زحمت آماده کردن بچه ها براي رفتن به مدرسه (وقتي خانه ي پدرشان هستند) به عهده ي «ايزابل» مي افتد و او هم زني نيست که اين کار را بلد باشد. زندگي به همين منوال مي گذرد تا اين که «جکي» متوجه مي شود به سرطان مبتلا شده است...
با زیرنویس چسبیده
در اواخر قرن ۱۶ در لندن نمایشنامه نویس فقیر و جوانی به اسم ویلیام شکسپیر مشغول کار بر روی آخرین نوشته اش «رومئو و ژولیت» می باشد. اما کار او کند پیش رفته و در واقع او هنوز نتوانسته حتی یک خط هم بنویسید. ویلیام در یک آزمایش برای انتخاب هنرپیشه نقش رومئو یک هنرپیشه جدید و با استعداد که پسر جوانی به اسم توماس است را انتخاب می کند. ویلیام پس از چندی دختر جوان و زیبایی به اسم ویولا را در همان خانه مجللی که توماس درآنجا زندگی می کند ملاقات می نماید. او به ویولا علاقمند می شود واینامر او را ترغیب برای نوشتن داستانش می کند. اما بزودی او متوجه میشود که توماس همان ویولا است که با تغییر قیافه وارد نمایش شده است. ویولا قبلاً قول ازدواج به لرد سنگدل را داده و ملکه الیزابت نیز بر این ازدواج تاکید دارد اما عشق میان ویل و ویولا رفته رفته بسیار عمیق گشته و بنابراین مخفیانه به رابطه با هم ادامه می دهند و ویولا همچنان نقش رومئو را برای نمایش تمرین می کند.