عناوین کشور انگلستان

پس از تصادفی که باعث مرگ قاتل جک فراست در مواد ژنتیکی شد، قاتل انتقام جو به عنوان یک آدم برفی قاتل برمی گردد تا انتقام خود را از مردی که او را برای اعدام فرستاده است، بگیرد....

 کي از سرکردگان مافياي روسيه در يورش مشترک «کارتر پرستن» (پواتيه)، مأمور FBI و يکي از افسران اطلاعاتي روسيه، «والنتينا کوسلووا» (ونورا) کشته مي شود. مافيا نيز براي انتقام، يک قاتل حرفه اي معروف به «شغال» (ويليس) را استخدام مي کند تا رئيس FBI را بکشد...

«رابرت» ( ایوان مک گرگور ) یک نظافتچی است که بعد از اینکه رئیسش او را اخراج کرده و یک روبات را جایگزین او می کند، تصمیم می گیرد دختر رئیسش، «کلین» ( کامرون دیاز ) را گروگان بگیرد و …

"مارسی" دستیار سناتور "جان مک گلوری" است که با کمپین انتخاباتی خود مشکل دارد. او که به دنبال رای ایرلندیها است، "مارسی" را برای پیدا کردن قوم و خویش به جزیره می فرستد. او در میان یک مراسم سالانه وارد دهکده ای شده و مورد توجه دو مرد جوان قرار می گیرد و...

در سال 1838، الیزابت زیبا می پذیرد فرزند یک مرد ناشناس را به دنیا بیاورد و در ازایش آن مرد بدهی های پدرِ الیزابت را پرداخت کند. هنگام تولد همانطور که از قبل موافقت کرده بود، الیزابت بچه را تحویل داده و دیگر او را نمی بیند. هفت سال بعد او به عنوان پرستار همان دختر استخدام می شود و...

داستان واقعی «هینریک هارر»، کوهنورد اتریشی که در زمان تصاحب تبت توسط چین، با «دالایی لاما» دوست می شود...

 یک زن فقیر که مجبور شده است بین زندگی با عمه ثروتمندش و مردی خبرنگار که او را دوست دارد یکی را انتخاب کند با یک زن آمریکایی که وارث ثروتی است دوست می‌شود. وقتی که او متوجه می‌شود که این زن آمریکایی عاشق معشوقع خبرنگار او شده  و همچنین متوجه می‌شود که این زن آمریکایی بزودی می‌میرد, متوجه می‌شود که فرصتی بدست آورده که می‌تواند هم ثروت و هم کسی که اورا دوست, هر دو را با هم داشته باشد.

این فیلم داستان نابغه، شاعر و نمایشنامه نویس، "اسکار وایلد" است، کسی که وقتی متوجه همجنسگرایی خود شد مشکلاتی در روابط او به وجود آمد و...

لندن، سال 1923. "کلاریسا دالووی" در یک صبح زیبا برای خرید گلهای مهمانی شب خود به بیرون از خانه می رود. در همین زمان مرد جوانی در لندن از استرس ناشی از انفجار بمب رنج می برد. "پیتر"، خواستگار قدیمی کلاریسا از هند باز می گردد و از طرفی "کلاریسا" به زمان جوانی خود، یعنی 33 سال قبل باز می گردد...

پیدا شدن ناگهانی "تونی" بهترین دوست "کریس" پس از ده سال، او را وادار به یادآوری گذشته و مورد سوال قرار دادن تصمیماتش در زندگی و ازدواجش با "ماریون" می کند...