ارباب زمان معروف به دکتر با همراهانش در فضا و زمان سفر می کند و ماجراجویی های باورنکردنی دارد و با دشمنان خطرناکی روبرو می شود.
اومیکی، دختر دبیرستانی خجالتی، آرزو دارد که دوستی از سیاره دیگر داشته باشد. وقتی با یو، دانش آموز انتقالی بیگانه با قدرت های تله پاتی آشنا می شود، زندگی مدرسه ای او تغییر می کند. این دو به هم نزدیک می شوند و تصمیم می گیرند که یک موشک بسازند و به فضا بروند. در طول مسیر، آنها دوستان جدیدی پیدا می کنند.
این داستان معمایی، داستان دوقلوهای یکسانی به نام میگی و دالای است که توسط یک زوج مسن که فقط می خواستند یک کودک را به فرزندی قبول کنند، به فرزندی گرفته می شوند.
آئواشی ری، یک کارمند اداری معمولی، در اثر کار زیاد می میرد و دوباره متولد می شود. او در دنیای بازی otome مورد علاقه خود، انقلاب، به عنوان ری تاکر، قهرمان بازی، ظاهر می شود ری علاقه ای به سه مسیر عاشقانه اصلی بازی با شاهزادگان پادشاهی باوئر ندارد. او قلب خود را بر روی کلیر فرانسوا، آنتاگونیست اصلی بازی، می گذارد. با استفاده از دانش خود از وقایع بازی که هنوز اتفاق نیفتاده است، ری سعی می کند به کلیر پایان خوشی بدهد.
حتی در زمان ما، نینجاها در میان ما پنهان شده اند و منتظر دستور جدیدی هستند. با این حال، همه در یک قایق نیستند و برخی از آنها بیشتر از دیگران برای دریافت تکالیف جدید طول می کشد! Kuro Kumogakure، یک نینجا یکی از این موارد است. پس از مدت ها بدون دریافت شغل، بالاخره دستورات جدیدی از مافوق خود دریافت کرد... آیا او قادر خواهد بود خود را با زندگی روزمره جدیدی که در انتظارش است وفق دهد؟
تاچی اوکادا، یک مرد میانسال مجرد، در یک بازی VRMMO جدید به نام "یک زندگی رایگان دیگر آنلاین" ثبت نام می کند. او با آواتاری به نام "Earth" که یک پسر جوان است وارد بازی می شود و تصمیم می گیرد مهارت هایی را که بی فایده تلقی می شوند، بیاموزد. با وجود اینکه مهارت های او بی فایده تلقی می شوند، تاچی در آنها استاد می شود و به یک ماجراجو تبدیل می شود که از بازی VRMMO خود لذت می برد.
در آستانه جنگ جهانی سوم، ابرقهرمانان ظاهر می شوند و صلح را به دنیا می آورند. شای، قهرمان ژاپن، دارای قدرت فوق العاده است، اما بزرگترین دشمن او خجالت شدید است. او با کمک دوستان ابرقهرمان خود، باید زمین را از شر تهدیدات محافظت کند و در عین حال اعتماد به نفس خود را پیدا کند.
زندگی یک ماجراجو همیشه پر زرق و برق نیست. بلگریو زمانی که یک برخورد مرگبار پایش را از دست می دهد و توانایی دنبال کردن رویاهایش را مدتی پس از شروع به شهرت و ثروت از او می گیرد، متوجه این موضوع می شود. اما سرنوشت با این ماجراجوی بازنشسته تمام نشده است! در حین جمع آوری گیاهان در بیابان، او یک دختر بچه رها شده را کشف می کند و پس از اینکه تصمیم می گیرد او را به عنوان فرزند خود بزرگ کند، نام او را آنجلین می گذارد. آنجلین بزرگ می شود تا به خودی خود به یک ماجراجوی درجه یک تبدیل شود، اما پس از ورود به جهان و ایجاد نام برای خود، شهرت، ثروت و قدرت هیچ جذابیتی برای ماجراجوی موفق رتبه S ندارد: آرزوی قلبی او این است که برای چیزی جز دیدن دوباره پدرش.
داستان بر رابطه بین ریوتو کاشیما، یک طرد شده اجتماعی غمگین، و رونا شیراکاوا، یک دختر محبوب در مدرسه متمرکز است. رابطه آنها زمانی شروع می شود که ریوتو باید از رونا به عنوان بخشی از بازی باخت بخواهد بیرون بیاید، و او پس از گفتن "خب، بالاخره من در حال حاضر آزاد هستم" با او بیرون می رود. آنها حلقههای اجتماعی کاملاً متفاوت و سرگرمیهای کاملاً متفاوتی دارند، اما همانطور که با یکدیگر معاشرت میکنند، شروع به تشخیص و حتی پذیرش این تفاوتها به عنوان چیزی برای پیوند میکنند.