سَنا از قربانی شدن فرار می کند و تارا را ملاقات می کند. آنها با هم در یک قبیله ساحلی زندگی می کنند که خدای خورشید را می پرستند و از خطرات موجودات دوران مزوزوئیک در امان می مانند ...
خیلی کم
خیلی کم
تو این فیلم یه دایی‌ناصر بزرگ، یه خانومه رو می‌خوره... خیلی غصه خوردم... هعــــــــی ... :(
اون زنه رنگ موهاش زرد هست , یعنی رنگ مو تو انسان های اولیه خلق شده
دلیل حمله دایناسورهارو میدونم..\nدرکشون میکنم..\nچیز خوردنی روباید خورد..
اگر به اتمسفر هیولایی با کوهان های مثلثی و اکشن های لب ساحل برزیلی با درامی برنزه و عیان علاقمندید، اگر به قربانی شدن دراماتیک یک درام برنزه شیطون در سرزمین میمون ها علاقه دارید و اگر جنس هیجان ها و حوادث وقت مهمانی رفتن پدر و مادر و خالی شدن خانه تان هنگامی که هنوز یک هیولای بالغ نشده بودید، برایتان مرورکردنی و شیرین است، این شاهکار سینمایی را از دست ندهید، بعد از تماشای آن متوجه خواهید شد امتیاز آن بالاتر از چیزی است که نصیبش شده و هیچ ربطی هم به تحلیل هنری و نقادانه!! من از آن ندارد!
اگه صحنه {لحظات اکشن} زیاد داره بگین ما دان کنیم :}
دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه