سریال به خانواده های «جی پریچت»، دخترش «کلر» و پسرش «مایکل» که همه در لس آنجلس زندگی می کنند می پردازد. «کلر» مادر خانه داری است که همسر «فیل دانفی» است و سه بچه دارد. جی با «گلوریا»، دختر جوان کلمبیایی ازدواج کرده است و به او کمک می کند تا پسر نونهالش را بزرگ کند. «مایکل» و پارتنرش «کامرون تاکر»، کودکی ویتنامی بنام «لیلی»، را به فرزند خواندگی گرفته اند.
این سریال بسیار زیبا در مورد نویسنده ای است به نام کاستل که تمام نوشته های او ترسناک و وحشتناک است و در همین حال در شهر قتلهای زنجیره ای شروع میشود که شباهت زیادی با نوشتههای او دارد و پلیس هم به این نویسنده مشکوک میشود…
داستان این سریال در مورد مردی است به نام پاتریک جین که در مورد ماجرا های جنایی تحقیق می کند و دارای استعداد های فوق العاده مانند شرلوک هلمز و همچنین از قدرتهایی مانند خواندن مغز نیز بهره میبرد و از اسرار نهفته در جرم ها و قتل ها پرده بر می دارد . اوگذشته خود را با پشیمانی کنار گذاشته او در گذشته تظاهر می کرده که باارواح ارتباط دارد که همین قضیه موجب کشته شدن خانواده اش توسط یک قاتل زنجیره ای شده است...
یک تکنیسین وسایل الکترونیکی هست . Chuck خیلی بچه مثبت و دست و پا چلفتیه و کارش تعمیر کامپیوتر و وسایل الکترونیکی در یک فروشگاه وسایل الکترونیکی هست . اما این Chuck ما یک راز بزرگ داره … تمام اسرار جهان و حکومتی آمریکا که از طرف ناسا دریک برنامه نگه داری میشد حالا در مغز Chuck جای داره. این برنامه که از طرف دوست قدیمی Chuck به ایمیل او فرستاده شده Chuck را تبدیل به یک کامپیوتر پیشرفته کرده . حالا Chuck دست NASA و CIA گیر کرده و داستان با آمدن دو مامور ناسا وسی آی ای شروع میشه …
داستان از آنجا شروع میشود که پدر خانواده فوت میکند که دارای کمپانی مرکبات است و داستان های مربوط به زندگی خانواده شروع میشود به نشان دادن …
با زیرنویس چسبیده
با دوبله فارسی
مردی بعد از اینکه به حقیقتی تلخ پی می برد، تصمیم به گریختن از تشکیلاتی می گیرد که او را همراه عدهای دیگر، تنها برای تامین اعضای بدن مورد نیاز انسانها نگه می دارند.
داستان در مورد یک پزشک مشهور است که چیزی از روابط اجتماعی نمی داند. او مریض ها را به خاطر پیشرفت دانش پزشکی (خودش) درمان میکند و اصلا به خوب شدن مریض اهمیت نمیدهد...
«جک ماريسن» آتش نشان جواني است که در واحد آتش نشاني «نردبان 49» اداره اش به رهبري «کاپيتان مايک کندي» مشغول به کار است. او در هنگام فرونشاندن آتشي سهمگين، در عمارتي که در آتش مي سوزد، گير مي افتد و گذشته اش را مرور مي کند...
نيويورک، قرن بيست و يکم. دغدغه ي موفقيت در کار چنان ذهن «کيت مکي» (رايان) را اشغال کرده که ديگر فرصتي براي عشق و عاطفه برايش نمانده است. محبوب سابق او «استوارت» (شرايير) که دانشمندي نابغه است، پنجره اي رو به زمان باز مي کند و در نتيجه «ليوپولد» (جکمن)، اشراف زاده ي بريتانيايي، به زمان حال منتقل شود. چندي نمي گذرد که «کيت» و «ليوپولد» به يک ديگرعلاقه مند مي شوند.