برنی لاپلنت روزهای سختی را می گذراند.او طلاق گرفته است ،همسر سابقش از او متنفر شده و حظانت پسرش را از او گرفته ، او مسافران یک هواپیمای سقوط کرده را نجات می دهد ولی شخصی دیگر اعتبار این کارش را به دست می آورد و...
جک الیوت که زمانی یک بازیکن بزرگ بیسبال بود، مجبور میشود در ژاپن بازی کند، جایی که روشهای خودپسندانه او باعث ایجاد اصطکاک با هم تیمیها و دوستان جدیدش میشود....
یک وکیل خودخواه که بخاطر رانندگی در حال مستی به خدمات اجتماعی محکوم شده است، باید یک تیم هاکی جوانان نه چندان حرفه ای را مربیگری کند...
داستان در مورد گروهی از دوستان بیست و چند ساله است که در یک آپارتمان با هم زندگی می کنند و به دنبال موفقیت و عشق در زندگی هستند...
“دیوید گرین” به مدرسه ای مشهور در دهه 50 دعوت می شود تا به تیم فوتبال مدرسه کمک کند تیم رقیب را شکست دهد.او که در واقع یکی از آنها نیست در پیدا کردن دوست بسیار موفق عمل می کند.او یک یهودی است و این راز را از ترس طرد شدن از دوستانش مخفی کرده اما…
مردی که به مدت 10 سال در زندان بوده، بالاخره آزاد می شود و می خواهد یک زندگی معمولی داشته باشد و دست از خلاف بردارد، اما اکنون پسرش راه او را در پیش گرفته است و...
یک خانواده شیکاگویی صاحب یک قایق بادبانی می شوند که قبلاً متعلق به شخصی بنام کلارک گیبل بوده است. سپس آنها تصمیم به آغاز سفری بزرگ با آن قایق بادبانی می گیرند و در این راه کاپیتان ران با آنها خواهد بود...
وقتی "جک" و "سالی" اعلام می کنند قصد دارند از هم جدا شوند،این خبر بهترین دوستان آنها "گیب" و "جودی" را غافلگیر می کند.این اتفاق باعث می شود ازدواج آنها به مرور از هم گسیخته شده و هر کدام به شخص دیگری علاقه مند می شوند...
با دوبله فارسی
مونتانا، سال ۱۹۱۰، «نورمن» (شفر) و «پل» (پیت)، پسران نوجوان خانم و آقای «مکلین» (بلتین و اسکریت) بر طبق اصول و قوانین کلیسای پرسبیتری بزرگ شدهاند. آنان ضمناً یاد گرفتهاند که عاشقانه، ماهیگیری با قلاب را دوست داشته باشند و در رودخانهٔ محلی، ماهی بگیرند. سالها بعد نورمن، برادر بزرگتر جنگلداری میخواند و پل، نجات غریق میشود. با گذشت زمان بین دو برادر فاصله میافتد ولی عشق به ماهیگیری هر از گاه آنان را به هم میرساند.
«هلن لايل» (مدسن)، دانشجوي دکتراي رشته ي مردم شناسي که پايان نامه ي تحصيلي اش درباره ي افسانه ي جاني مرموزي معروف به «آبنبات فروش» و جنايت هاي او در حدود سال 1890 است، با وقوع يک رشته قتل هاي همانند در ناحيه ي جنايت خيز کابريني گرين شيکاگو، به آن جا مي رود و گفته هاي اهالي منطقه را مبني بر اين که اين جنايات را «آبنبات فروش» مرتکب شده، منطقي مي يابد.